164

ضمیمه 2

ارنست کاسیرر: فلسفه صورت هاي سمبلیک
بخش دوم: تفكر اسطوره اي، برلين 1925

اين جلد دوم از اثر بزرگ كاسيرر به يادبود پل ناترپ اهدا شده است. هر چند عنوان «تفكراسطوره اي» مي تواند گمراه كننده باشد با القا اينكه موضوع اصلی تحقيق در تفكيك روند تفكر اسطوره اي از روند تفكر منطقي محض قرار است مورد جستجو قرار گیرد. در عوض دقيقا نارسايي [عنوان] «تفكر» اسطوره اي به منزله يك «روند فهم/فاهمه» بواسطه شرح اينكه تفكر اسطوره اي مبتني است در «صورتي از زندگي» در وحدت توامان با «صورتی از شهود» آشكار مي گردد. «تفكر» در اينجا بی هیچ کم و کاست به معنای «تامل و تذکر»‍[«sinnen und Trachten»] است كه به هر حال باز هم «صورت تفكر» خودش (نحوه تفسير و تعيين خودش) را داراست. بر اين اساس هدف تحقيق دنبال نمودن كشف «اسطوره» به عنوان امكان اصيلی از دازاين بشري است كه حقيقت مختص به خود را دارد. با اين نحوۀ طرح پرسش، كاسيرر صراحتا بصيرت شلینگ را اتخاذ مي نمايد، اینكه «يعني هر چيزي در آن (در «اسطوره شناسي») می بایست به نحوي كه اظهار مي گردد فهمیده شود، و نه چنانكه گویی چيز ديگري دارد انديشیده می شود، يا چيز ديگري دارد گفته می شود»(«مقدمه ای در فلسفه اسطوره شناسی». S. W. 2. Abt. I,195) اسطوره، [یعنی] «تقدير يك قوم» (شلينگ)، يك «روند ابژكتیو» است كه خود دازاين نسبت به آن تابع مي ماند و درتقابل با آن [تقدير]، دازاين مي تواند [موجودی] آزاد شود اما هرگز نه به اين نحو كه اين روند را رد نمايد. اگر كاسيرر در واقع مبادرت به صيانت از اين بصيرت اساسي شلينگ مي نمايد و در اسطوره «نه يك ضعف روح»، نه یک پدیدار صرف، بلکه یک «نیروی صورتدهنده» خاص می بیند، با این حال او دیگر وظیفۀ يك فلسفۀ اسطوره را به نحوي متفاوت از متافيزيك نظري شلينگ مي فهمد. يك «تعبير» روانشناختي تجربي از اسطوره مطمئنا هرگز قادر به دستيابي به فهمی فلسفي نيست. لذا در صيانت از «ابژكتيویته» اسطوره و رد تفسير روانشناختي، كاسيرر به يك «پديدارشناسي از آگاهي اسطوره اي» اهتمام مي ورزد. اين امر خود را به عنوان بسط مسئله استعلايي در معناي نوكانتي [كلمه] نشان مي دهد: درك وحدت «فرهنگ»، و نه فقط «طبيعت»، به عنوان قانونمندي روح. «ابژكتيويتي» اسطوره در «سوبژكتيويته» به درستی شناخته شده آن واقع مي گردد؛ اسطوره «اصل ›روحي‹ خلاق صورتبندي عالم» خويش است(ص. 19).

براساس اين نقطه عزيمتي كه در مقدمه عنوان شده است (ص. 36-1)، كاسيرر اسطوره را به عنوان «صورتي از تفكر» (فصل يك، ص.91-39)؛ به عنوان «صورتي از شهود» (فصل دوم، ص. 188-95)؛ به عنوان «صورتي از زندگي» (فصل سوم، ص. 285-191) تفسير مي كند. او همه را با ارائه گزارشي از «ديالکتيك آگاهي اسطوره اي» به يك سرانجام مي رساند (فصل چهارم، ص. 320-289).

APPENDIX II

Ernst Cassirer: Philosophy of Symbolic Forms.
Part Two: Mythical Thought. Berlin, 1925

This second volume of Cassirer’s major work is dedicated to the memory of Paul Natorp. The title, “Mythical Thought,” could be misleading, however, in suggesting that the dominant theme of the investigation is to be found in a separation of the mythical thought process from the purely logical. Instead, precisely the insufficiency of mythical “thinking” as a “process of understanding” is to be brought to light by demonstrating that it is grounded in a specific “form of life” in unity with an accompanying “form of intuition.” “Thought” here means nothing less than an “attending and intending” [“Sinnen und Trachten“] which, however, is still its own “form of thought” (its own way of interpreting and determining). The intent of the investigation is accordingly to pursue the uncovering of “myth” as an original possibility of human Dasein, which has its own proper truth. With this way of posing the question, Cassirer explicitly takes up Schelling’s insight, that “namely everything in it (in ‘mythology’) is to be understood in the way that it is said, and not as if something else is being thought, or something else is being said” (Einleitung in die Philosophie der Mythologie. S. W. 2. Abt. I, 195). Myth, the “destiny of a people” (Schelling), is an “Objective process,” to which Dasein itself remains subordinated, and in opposition to which it can become free, but never in such a way that it rejects this process. If Cassirer does indeed hold to this basic insight of Schelling, and sees in myth “not a weakness of spirit,” not a mere appearance, but rather a proper “formative force,” he nevertheless grasps the task of a philosophy of myth in a way that differs from Schelling’s speculative metaphysics. An empirical psychological “explanation” of myth is certainly never capable of attaining a philosophical understanding. Accordingly, in holding to the “Objectivity” of myth and in rejecting the psychological interpretation, Cassirer attempts a “phenomenology of mythical consciousness.” This presents itself as an extension of the transcendental problematic in the neo-Kantian sense: to conceive of the unity of “culture,” and not only “nature,” as the lawfulness of spirit. The “Objectivity” of myth lies in its properly understood “subjectivity”; myth is its own spiritual “creative principle of world formation” (p. 19) [The Philosophy of Symbolic Forms, Part 2: Mythical Thought, tr. R. Mannheim (New Haven: Yale University Press, 1955), p. 14. Hereafter cited as Symbolic Forms — tr.].

In accord with this starting point that is outlined in the Introduction (pp. 1-36) [Symbolic Forms, pp. 1-26], Cassirer interprets myth as a “form of thought” (Section I, pp. 39-91) [Symbolic Forms, pp. 27-70], as a “form of intuition” (Section II, pp. 95-188) [Symbolic Forms, pp. 71-151], as a “form of life” (Section Ill, pp. 191-285) [Symbolic Forms, pp. 153-231]. He brings everything to a close by offering an account of the “dialectic of mythical consciousness” (Section IV, pp. 289-320) [Symbolic Forms, pp. 233-261].

II.

Ernst Cassirer:
Philosophie der symbolischen Formen.
2 Teil: Das mythische Denken. Berlin 1925

Der vorliegende zweite Band des Cassirerschen Hauptwerkes ist dem Andenken Paul Natorps gewidmet. Der Titel „Das mythische Denken” könnte dazu verleiten, das vorwaltende Thema der Untersuchung in einer Abhebung der mythischen Denkhandlung von der rein logischen finden zu wollen. Statt dessen soll gerade die Unselbständigkeit des mythischen „Denkens” als „Verstandeshandlung” durch den Nachweis vor Augen gelegt werden, daß es in eins mit einer zugehörigen „Anschauungsform” in einer spezifischen „Lebensform” gründet. „Denken” besagt hier soviel wie „Sinnen und Trachten”, das allerdings seine eigene „Denkform” (Weise des Auslegens und Bestimmens) hat. Die Absicht der Untersuchung geht sonach auf eine Enthüllung des „Mythos” als einer eigenständigen Möglichkeit des menschlichen Daseins, der eine eigene Wahrheit zukommt. C. nimmt mit dieser Fragestellung ausdrücklich die Einsicht Schellings auf, „d. h. es ist alles in ihr (der ,Mythologie’) so zu verstehen, wie sie es ausspricht, nicht als ob etwas anderes gedacht, etwas anderes gesagt wäre” (Einleitung in die Philosophie der Mythologie. S. W. 2. Abt. I,195). Der Mythos, „das Schicksal eines Volkes” (Schelling), ist ein „objektiver Prozeß”, dem das Dasein selbst unterworfen bleibt, gegen den es frei werden kann, aber nie so, daß es ihn von sich abstößt. Wenn C. schon die Grundeinsicht Schellings festhält, im Mythos „kein Gebrechen des Geistes”, nicht einen bloßen Schein, sondern eine eigene „bildende Kraft” sieht, so faßt er doch die Aufgabe einer Philosophie des Mythos gegenüber der Schellingschen spekulativen Metaphysik anders. Eine empirisch-psychologische „Erklärung” des Mythos vermag freilich nie ein philosophisches Verständnis zu gewinnen. C. versucht daher unter Festhaltung der „Objektivität” des Mythos und bei Ablehnung der psychologischen Interpretation eine „Phänomenologie des mythischen Bewußtseins”. Diese gibt sich als eine Erweiterung der transzendentalen Problematik im neukantischen Sinne: die Einheit der „Kultur”, nicht nur die „Natur” als Gesetzlichkeit des Geistes zu begreifen. Die „Objektivität” des Mythos liegt in seiner rechtverstandenen „Subjektivität”; er ist ein eigenes geistiges „schaffendes Prinzip der Weltgestaltung” (S. 19).

Diesem in der Einleitung (S. 1-36) gekennzeichneten Ansatz gemäß gibt C. eine Interpretation des Mythos als „Denkform” (I. Abschn. S. 39-91), als „Anschauungsform” (II. Abschn. S. 95-188), als „Lebensform” (III. Abschn. S. 191-285) und beschließt das Ganze mit einer Charakteristik der „Dialektik des mythischen Bewußtseins” (IV. Abschn. S.  289-320).

165

تحليل صورت تفكر اسطوره اي با توصيفي كلي از نحوه اي كه ابژه ها در مقابل آگاهي اسطوره اي مي ايستند آغاز مي گردد. آگاهي از ابژه هاي فيزيك رياضياتي چنانچه در تفسير كوهن از كانت درك شده است براي هدايت اين توصيف بكار مي آيد: صورتبندي فعال از «اغتشاش احساسات» داده شده به نحو انفعالي در يك «جهان.» يك مشخصه اصلي آگاهي اسطوره اي ابژه ها در اين واقعيت قرار دارد كه فاقد يك حد مشخص هستند بين آنچه [در خواب] رويت شده و آنچه هنگام بيداري تجربه گشته، بين آنچه صرفا تخيل شده و آنچه ادراك گشته، بين تصوير و ابژه اي كه در تصوير شكل گرفته، بين كلمه (معنا) و شيء، بين آنچه صرفا طلب شده و آنچه بطور بالفعل برآورده گشته، بين آنچه زنده است و آنچه مرده. همه در يك سطح يكسان از وجودي كه بي واسطه حاضر است حفظ مي گردد، كه با آن دازاين اسطوره اي مبهوت مي گردد. اين آگاهي از ابژه ها «تعبير» و «فهم» خاص و شايسته مختص به خودش را می طلبد. هم- حضوري چيزي با چيز ديگر توضيح «مي دهد» که: پرستو تابستان را مي آورد. اين با- خويش- آوري [Mitsichbringen] واجد خصيصه قدرت سحر آميز است (بنگرید به ذیل). آنچه در اينجا به منزله پيش آورنده [Mitbringer]عمل مي كند به سادگي امري تصادفي نيست، [بلكه] از درون ارتباطي اساسي ای كه تجربه سحر آميز را جهتدهی می کند تعيين مي گردد. به همان اندازه اي كه اين «ارتباط هاي بالفعل» سحر آميز ممكن است براي مثال نسبت به ملاحظه تئوريك طبيعت دلبخواه به نظر آيند، با اين حال حقيقت مربوط خودشان را دارند. تفكر اسطوره اي تقسيم تحليلي واقعيت امر بالفعل در سلسله هاي علي را نمي شناسد. انسجام واقعيت سحرآميز آشكارا در فهم نسبت بين كل و جزء صراحت مي يابد. جزء خودْ كل «است»، كه به معناي اين است كه آن [جزء] قدرت سحرآميز بي نقصان كل را واجد است. هر «چيز» في نفسه حامل تعلق خويش به چيزهاي ديگر در كل نيروهاي سحرآميز مي باشد. در تفكر اسطوره اي آنچه حفظ شده «قانون مقارنت و مجاورت اجزاء مرتبط» مي باشد. (ص. ۸۳[ترجمه موقن: ۱۳۹-۱۵۱])

در بخش دوم كاسيرر تأثيري را نشان مي دهد كه اين صورت از تفكر بر فهم فضا، زمان و عدد دارد. فصلي مقدم بر اين «نظريه صورت هاي اسطوره اي» است كه «تقابل اساسي»[Grundgegensatz] نامگذاري شده است. (ص. 106-95 [ترجمه موقن: ۱۳۹-۱۵۱]) توصيف آگاهي اسطوره اي از ابژه ها از پيش نشان داد كه چگونه دازاين اسطوره اي بواسطه آنچه حاضر است در تصرف و قبضه قرارگرفته، مبهوت و غرق محيط است. حضور به معناي استيلا است. خصوصيت آنچه نا متعارف، بي قياس، و ورای و مقابل هر روزه است در همین جا قرار دارد. اما اين امر يك nihil negativum نيست. در واقع خصيصهٔ وجود مختص به خويش را دارد، يعني اينكه [خصيصه وجود] «عام»، در افق نامشترك محيط. ساختار موجود هر چه كه باشد، اين «تقسیم اساسي» بين مقدس و کفرآمیز فصل بندي اصلي واقعيت است، كه دازاين اسطوره اي خود را به آن «متعامل» مي کند. اين خصوصيت وجود «جهان» اسطوره اي خودش معناي بازنمايي- مانا است كه، اگر مقوله اصلي «تفكر» اسطوره اي هم نيست، در طول قرون اخير بطور واضح تري در همه تحقيقات اسطوره شناسي برجسته مانده است. مانا يك دايره معين از ابژه ها را مشخص نمي كند. همچنين به قواي «روحي» معيني نمي تواند توصيف گردد. مانا كلي ترين خصيصه وجود است، «چگونگي» اي كه بواسطه آن آنچه بالفعل است بطور ناگهاني بر كل دازاين بشري مستولي مي گردد. عبارت «مانا»، «واكاندا»، «اوراندا»، «مانيتو» نداهايی در بي واسطگي گرفتار آمدن بواسطۀ وحشت از موجودات هستند. (ص. 98ff., 195f., 228) [همچنین بنگرید به ارنست کاسیرر ، «زبان و اسطوره» Studien der Bibliothek Warburg, 1925, p. 52ff.] در اينجا تفسير بازهم شفاف تري از بازنمايي- مانا در متن مسئله زبان وجود دارد.

در مبهوت شدن اصيل توسط آنچه بالفعل است به عنوان مانا، دازاين اسطوره اي بخش بندي ابعادي را انجام مي دهد كه دازاين به ماهو هميشه از پيش در آنها حركت مي كند: تفسير و «تعيين» فضا، زمان و عدد. حالت بندي خاص اسطوره اي اين «بازنمايي ها» نيز توسط نويسنده در تباين پایدار نسبت به تفسير مفهومي اي كه اين پديدارها در معرفت فيزيكي- رياضياتي مدرن متحمل شده اند توصيف مي گردد.

The analysis of the mythical form of thought begins with a general characterization of the manner in which objects come to stand in opposition to mythical consciousness. The consciousness of the objects of mathematical physics as it is conceived in Cohen’s Kant interpretation serves to guide this characterization: the active formation of a passively given “chaos of sensations” into a “cosmos.” A basic feature of the mythical consciousness of Objects lies in the fact that a demarcated boundary is lacking between what is dreamt of and what is experienced while awake, between what is merely imagined and what is perceived, between image and the object that is formed in the image, between word (meaning) and thing, between what is merely wished for and what is actually possessed, and between what is living and what is dead. Everything remains in one uniform level of Being that is immediately present, by which mythical Dasein is dazed. This consciousness of objects is entitled to its own peculiar and sufficient “explanation” and “understanding.” The co-presence of something with something else “gives” the explanation: the swallow produces the summer. This bringing-with-itself [Mitsichbringen] has the character of magical power (see below). What functions here as producer [Mitbringer] is not simply random, it is determined from out of the basic connectedness that orients the magical experience. As arbitrary as these magical “actual connections” may appear, for example, to a theoretical consideration of nature, they nevertheless have their own truth. Mythical thought does not know the analytical division of the actual into causal sequences. The interweaving of the magically real becomes clearly evident in the conception of the relationship between whole and part. The part “is” the whole itself, which means it has the undiminished magical power of the whole. Each “thing” bears in itself its belonging to other things within the whole of magical forces. In mythical thinking what holds is “the law of the concrescence and coincidence of the relational parts” (p. 83) [Symbolic Forms, p. 64].

In the second section Cassirer shows the effect this form of thought has on the understanding of space, time and number. A chapter precedes this “mythical doctrine of forms” that is entitled: “The Basic Opposition” [Grundgegensatz] (pp. 95-106) [Symbolic Forms, pp. 73-82]. The characterization of the mythical consciousness of objects already showed how mythical Dasein is captivated by what is present, dazed and overwhelmed. Presence means the overpowering. Herein lies the character of what is extraordinary, incomparable, over and against the everyday. But this is not a nihil negativum. It has indeed its own character of Being, namely that of the “common,” within the horizon of the overwhelmingly uncommon. This “basic division” between the sacred and the profane is the basic articulation of the actual, to which mythical Dasein “comports” itself, whatever that being in its constitution may be. This character of the Being of the mythical “world” and mythical Dasein itself is the meaning of the mana-representation which has continued over the last few centuries to stand out more clearly in mythological research as one, if not even the basic category of mythical “thinking.” Mana does not designate a determinate circle of Objects. It also cannot be attributed to certain “spiritual” powers. The mana is the most general character of Being, the “how” whereby what is actual suddenly comes over the entirety of human Dasein. The expressions “mana,” “wakanda,” “orenda,” “manitu” are interjections within the immediacy of being overtaken by threatening by beings (p. 98ff., 195f., 228) [Symbolic Forms, p. 76ff., 158f., 185] [See also E. Cassirer, Sprache und MythosStudien der Bibliothek Warburg, 1925, p. 52ff. [Language and Myth, tr. Susanne Langer (New York: Dover & Harper, 1946)]. Here there is a still more transparent interpretation of the mana-representation in the context of the problem of language.]

In the original being dazed by what is actual as the mana, mythical Dasein carries out the articulation of the dimensions in which Dasein as such always already moves: the interpretation and “determination” of space, time, and number. The specifically mythical modalization of these “representations” is also characterized by the author in constant contrast to the conceptual interpretation that these phenomena have undergone in modern mathematical-physical knowledge.

Die Analyse der mythischen Denkform beginnt mit einer allgemeinen Kennzeichnung der Weise, in der dem mythischen Bewußtsein Gegenstände entgegenstehen. Als Leitfaden der Charakteristik dient das Gegenstandsbewußtsein der mathematischen Physik nach der Auffassung der Cohenschen Kantinterpretation: aktives Formen eines passiv gegebenen „Chaos von Empfindungen” zu einem „Kosmos”. Ein Grundzug des mythischen Objektbewußtseins liegt darin, daß eine abgesetzte Grenze zwischen Geträumtem und im Wachen Erfahrenem, zwischen bloß Eingebildetem und Wahrgenommenem, zwischen Bild und abgebildeter Sache, zwischen Wort (Bedeutung) und Ding, zwischen nur Gewünschtem und wirklichem Besitz, zwischen Lebendigem und Totem fehlt. Alles bleibt in einer gleichmäßigen Seinsebene des unmittelbar Anwesenden, von dem das mythische Dasein benommen ist. Dieses Gegenstandsbewußtsein hat seinen ihm eigentümlichen und genügenden Anspruch auf „Erklärung” und „Verständnis”. Die Mitanwesenheit von etwas mit etwas anderem „gibt” die Erklärung: die Schwalbe macht den Sommer. Dieses Mitsichbringen hat den Charakter der magischen Mächtigkeit (vgl. unten). Was da als Mitbringer fungiert, ist nicht schlechthin beliebig, es bestimmt sich aus dem leitenden Grundzusammenhang der magischen Erfahrung. So willkürlich diese magischen „Wirklichkeitszusammenhänge” für eine theoretische Naturbetrachtung z. B. sich auch ausnehmen mögen, sie haben doch ihre eigene Wahrheit. Das mythische Denken kennt die analytische Zerfällung des Wirklichen in Kausalreihen nicht. Die Verflochtenheit des magisch Wirklichen bekundet sich deutlich in der Auffassung des Verhältnisses von Ganzem und Teil. Der Teil „ist” das Ganze selbst, d. h. er hat dessen ungeschmälerte magische Mächtigkeit. Jedes „Ding” trägt im Ganzen der magischen Kräfte seine Zugehörigkeit zu anderen in sich. Im mythischen Denken gilt „das Gesetz der Konkreszenz oder Koinzidenz der Relationsglieder” (S. 83).

Im zweiten Abschnitt zeigt C. die Einwirkung dieser Denkform auf das Verstehen von Raum, Zeit und Zahl. Dieser „Formenlehre des Mythos” wird ein Kap. vorangestellt, das überschrieben ist: „Der Grundgegensatz” (S. 95-106). Schon die Charakteristik des mythischen Gegenstandsbewußtseins zeigte, wie das mythische Dasein vom Anwesenden ergriffen, benommen und überwältigt ist. Anwesenheit besagt gerade Übermächtigkeit; und hierin liegt der Charakter des Außerordentlichen, Unvergleichlichen gegenüber dem Alltäglichen. Dieses aber ist nicht ein nihil negativum. Seinen Charakter des Seins, d. h. den des „Gemeinen”, hat es ja im Horizont eines übermächtigen Ungemeinen. Diese „Urteilung” von Heiligem und Profanem ist die Grundartikulation des Wirklichen, zu dem sich das mythische Dasein „verhält”, mag das Seiende seiner Sachhaltigkeit nach sein was immer. Dieser Seinscharakter der mythischen „Welt” und des mythischen Daseins selbst ist der Sinn der Mana-Vorstellung, die sich in der Mythenforschung der letzten Jahrzehnte immer deutlicher als eine oder gar die Grundkategorie des mythischen „Denkens” herausstellt. Das Mana bezeichnet nicht einen bestimmten Kreis von Objekten, es läßt sich auch nicht gewissen „geistigen” Kräften zuweisen. Das Mana ist der allgemeinste Seinscharakter, das „Wie”, in dem das Wirkliche alles menschliche Dasein überfällt. Die Ausdrücke „mana”, „wakanda”, „orenda”, „manitu” sind Interjektionen im unmittelbaren Überfallensein vom andrängenden Seienden (S. 98 ff., 195 f., 228). [Vgl. auch E. Cassirer, Sprache und Mythos. Studien der Bibliothek Warburg. 1925, S. 52 ff., wo eine noch durchsichtigere Interpretation der Mana-Vorstellung im Zusammenhang mit dem Problem der Sprache gegeben ist.]

In der ursprünglichen Benommenheit durch das manahaft Wirkliche vollzieht das mythische Dasein die Artikulation der Dimensionen, in denen sich Dasein als solches immer schon bewegt: die Auslegung und „Bestimmung” von Raum, Zeit und Zahl. Die spezifisch mythische Modalisierung auch dieser „Vorstellungen” charakterisiert der Verf. in ständiger Abhebung gegen die begriffliche Auslegung, die diese Phänomene in der neuzeitlichen mathematisch-physikalischen Erkenntnis erfahren haben.

166

«حس اولیه تقدس» و «تقسيم اولیه» اي كه همراه آن داده مي شود كل درک مكان را از پيش شكل مي دهد همانگونه كه حدود منفرد در آن وضع مي گردد. بخش بندي اصيل مکان، كه ابتدا در آن به ماهو نامكشوف مي گردد، دو «منطقه» را متمايز مي سازد: ناحيه ای «مقدس»، نامتعارف، به نحو مقتضی محافظت شده و صيانت شده، و ناحيه ای «عمومی» كه در همه اوقات براي همه افراد قابل دسترسي است. به هر حال مكان هرگز مقدم بر اين «بطور في نفسه» داده نشده است، طوری كه سپس بتواند بطور اسطوره اي «تفسير گردد». بلكه ابتدا دازاين اسطوره مكان را به ماهو بدين گونه كشف مي كند. جهت گيري فضايي اسطوره اي كه از طريق آن هرجا توسط تقابل روز و شب هدايت مي گردد، که به سهم خود خود را بطور اولی بصورت اسطوره ای اعلان می دارد، یعنی در قدرت شبه- مانايي ويژه اي كه هر دازاينی را به درون سحر منقادگرش می کشاند. تا حدي كه حیث فضايي ای که بدين سان مكشوف گشته، بطور كلي سكونت ممكنی را براي دازاين متعاملا متعین مي سازد، مكان و بخش هاي بالفعل مربوطه به آن مي توانند براي متنوع ترين خصايص دازاين شاکله گردند (براي مثال دسته بندي پيچيده از حوزه ادراكي توتمی را ملاحظه نماييد). دازاين اسطوره اي براي خود بدين نحو يك جهت يابي كلي متحد تامین می کند كه مي تواند به سادگي مسلط گردد.

زمان براي دازاين اسطوره اي حتي از مكان بطور اصيل تري مقوم است. كاسيرر توصيف اين روابط را بر مفهوم عاميانه زمان مبتني مي سازد و بواسطه ويژگي «زماني» اسطوره مي فهمد، یعنی «در- زمان- بودن» — براي نمونه «در- زمان- بودن» خدايان. «تقدس» واقعيت اسطوره اي بواسطه منشأ آن تعيين مي گردد. گذشته بدين عنوان خود را به عنوان سرچشمه و آخرين «چرايي» همه موجودات نشان مي دهد. در توالي فصول، در ضرب آهنگ مراحل زندگي و عمر، قدرت زمان آشكار مي گردد. بخش هاي منفرد زمان «اوقات قدسي» هستند. معاملت با اوقات، به دور از محاسبه صرف، بواسطه آيين ها و آداب خاصي تنظيم مي گردد (براي مثال آداب مشرّف گشتن). حوالت وقت به عنوان حوالت سرنوشت، قدرتی كيهاني است و بر اين اساس در ترتيب اش يك عهد مقيد كننده را آشكار مي سازد كه در تمام اعمال بشر سريان مي يابد. تنظيم سالنامه اي و تعهد اخلاقي به قدرت وقت پيوند خورده اند. پس نسبت ديني- اسطوره اي اولیه با وقت مي تواند بطور خاص يك رويكرد زماني خاص را برملا سازد. حالات منفردِ احساسات مختلف وقت و تلقیات وقت كه در اينجا از پيش شكل مي گيرند «يكي از عميق ترين تمايزات را در ويژگي اديان منفرد» مي سازند. كاسيرر در حركت گسترده اي تصاوير نوعي زمان را كه در ميان عبرانيان، ايرانيان، هندوها، در دين چيني و مصري و در فلسفه يونان يافت مي گردد نشان مي دهد. (ص. 150)

The “basic feeling of the sacred” and the “basic division” that is given along with it prefigure both the total comprehension of space as well as the way in which individual boundaries are posited within it. The original partitioning of space, in which it is first of all uncovered as such, distinguishes two “regions”: a “sacred,” extraordinary, appropriately preserved and protected region, and a “common” region that is at all times accessible to everyone. Space is, however, never given prior to this “in itself,” in such a way that it can then be mythically “interpreted.” Rather, mythical Dasein first of all discovers space as such in this manner. The mythical spatial orientation is thereby guided everywhere by the opposition between day and night, which for its part announces itself primarily mythically, that is, in the specific mana-like power that forces all Dasein into its binding spell. To the extent that spatiality, thus uncovered, co-determines in general a possible habitat for Dasein, space and its corresponding factical division can become a schema for the most manifold traits of Dasein (consider, for example, the complicated classification of the totemistic perceptual sphere). Mythical Dasein procures for itself in this way a uniform overall orientation that can be easily mastered.

Time is still more originally constitutive for mythical Dasein than space. Cassirer grounds the characterization of these connections in the vulgar concept of time and understands by the “temporal” character of myth “being-within-time” — for example, of the gods. The “sacredness” of the mythically actual is determined by its origin. The past as such shows itself as the genuine and last ‘why’ of all beings. In the periodicity of the seasons, in the rhythm of the phases of life and age, the power of time is made evident. The individual sections of time are “sacred times.” The comportment toward them, far from being a mere calculation, is regulated by particular cults and rites (for example, initiation rites). The order of time, as an order of destiny, is a cosmic power and thus makes manifest in its regularity a binding obligation that pervades all human practice. Calendrical regulation and ethical obligation are welded to the power of time. The basic mythical-religious relation to time can then especially accentuate an individual time orientation. The individual modifications of the different feelings of time and the conceptions of time that are prefigured in these make up “one of the most profound differences in the character of individual religions.” Cassirer shows (p. 150ff.) [Symbolic Forms, p. 119ff.] in broad strokes the typical images of time that are found in the Hebrews, the Persians, the Indians, in Chinese and Egyptian religion, and in Greek philosophy.

Das „Grundgefühl des Heiligen” und die mit ihm gegebene „Urteilung” zeichnen sowohl die Gesamtauffassung des Raumes vor, als auch die Art der einzelnen Grenzsetzungen innerhalb seiner. Die ursprüngliche Gliederung des Raumes, in der er überhaupt allererst enthüllt ist, unterscheidet zwei „Bezirke”: einen „heiligen”, ausgezeichneten, entsprechend umhegten, geschützten und einen „gemeinen”, jederzeit jedermann zugänglichen. Der Raum ist aber nie zuvor „an sich” gegeben, um dann erst mythisch „gedeutet” zu werden, sondern das mythische Dasein entdeckt „den” Raum allererst in der genannten Weise. Dabei wird die mythische Raumorientierung überall geleitet durch den Gegensatz von Tag und Nacht, der sich seinerseits primär mythisch bekundet, d. h. in der spezifisch manahaften Mächtigkeit alles Dasein in seinen Bann zwingt. Sofern die dergestalt enthüllte Räumlichkeit überhaupt den möglichen Aufenthalt des Daseins mitbestimmt, kann der Raum und seine je faktische Gliederung zu einem Schema der mannigfaltigsten Daseinsbezüge werden (vgl. z. B. die verwickelte Klasseneinteilung des totemistischen Anschauungskreises). Das mythische Dasein verschafft sich so eine gleichförmige, leicht beherrschbare Gesamtorientierung.

Noch ursprünglicher als der Raum ist die Zeit für das mythische Dasein konstitutiv. Bei der Kennzeichnung dieser Zusammenhänge legt C. den vulgären Zeitbegriff zugrunde und versteht unter dem „zeitlichen” Charakter des Mythos das „in-der-Zeit-sein” z. B. der Götter. Die „Heiligkeit” des mythisch Wirklichen ist durch seine Herkunft bestimmt. Die Vergangenheit als solche erweist sich als das echte und letzte Warum alles Seienden. In der Periodik der Jahreszeiten, in der Rhythmik der Lebensphasen und Altersstufen bekundet sich die Mächtigkeit der Zeit. Die einzelnen Zeitabschnitte sind „heilige Zeiten”, das Verhalten zu ihnen, weit entfernt von einem bloßen Rechnen, regelt sich durch bestimmte Kulte und Riten (z. B. Initiationsriten). Die Zeitordnung ist, als Schicksalsordnung, eine kosmische Macht und offenbart so in ihrer Gesetzlichkeit eine alles Tun des Menschen durchdringende Verbindlichkeit. Kalendarische Regelung und sittliche Bindung sind in der Macht der Zeit noch verschmolzen. Das mythisch-religiöse Grundverhältnis zur Zeit kann nun eine einzelne Zeitrichtung besonders akzentuieren. Die Abwandlungen des jeweils verschiedenen Zeitgefühls und die darin vorgezeichneten Auffassungen der Zeit machen „eine der tiefsten Differenzen im Charakter der einzelnen Religionen” aus. C. zeigt (S. 150 ff.) in den Hauptzügen die typischen Bilder der Zeit bei den Hebräern, Persern, Indern, in der chinesischen und ägyptischen Religion und in der griechischen Philosophie.

167

معدود نمودن و روابط عدد نيز در دازاين اسطوره اي از درون خصوصيت بنیادی [این] همه ی فاهر آنچه كه هست، یعنی از قدرت [اسطوره اي] فهميده مي شوند. هر عددي «سيما شناسي منفرد» خود، قدرت جادويي خودش را دارد. آنچه به تساوي[به طور مشابه] معدود مي گردد خود را براساس اصل مقارنت به عنوان يك و به عنوان ماهيت یکسان- بدون ملاحظه اينكه آيا تفاوت بنيادي ديگري هم وجود دارد-  ظاهر می کند: «کلا جادو بيشتر جادوي عدد است» (ص 178) تعيّن عددی به معني مرتب ساختن در يك توالي نيست، بلكه بيشتر مربوط به حوزه غيرعام معينی است. عدد واسطه اي است كه كل فعليت اسطوره اي را به وحدت یک انتظام جهانيِ قدرتمند مرتبط مي سازد. هر اندازه صور آموزۀ اسطوره اي اعداد ممكن است گوناگون باشند، و هر اندازه كه طرق تأكيد اسطوره اي امتیاز اعداد منفرد (براي مثال سه یا هفت) ممكن است متفاوت باشند، با این حال پيش انگاره های اصيل خاصی براي مقدس ساختن اعداد منفرد مي توانند براساس نوع خاصی حيث فضایی و زماني اسطوره اي مشخص گردند: براي مثال عدد چهار تقدیس مي گردد بخاطر نواحي آسمان. علاوه بر اين تقدس عدد هفت به قدرت زمان باز مي گردد كه در منازل ماه آشكار گشته است، از طريق تقسيم ماه بيست و هشت روزه توسط چهار كه خود را گويي بذات به شهود عرضه مي كند. از سوي ديگر در اهميت ممتازی که بر عدد سه بطور اسطوره اي قرار گرفته، می توان دید که ارتباط شخصي اصيل بين پدر، مادر و فرزند تداوم یافته، چنانكه صورت هاي دوگانه و سه گانه در زبان به ارتباط بين من، تو و او بازمي گردند. اتصال اين روابط قدرتمند اصيل به اعداد چيزي است كه خود مطلقا به داشتن ويژگي مؤثر اسطوره اي وابسته مي ماند.

Numbering and the relations of number are also understood in mythical Dasein from out of the character of the all of everything which is, from out of the power. Each number has its “individual physiognomy,” its own magical power. What is equally numbered presents itself as one and the same essence — without regard to whether there is nevertheless a fundamental difference — according to the principle of concrescence: “all magic is for the most part number magic” (p. 178) [Symbolic Forms, p. 144]. Numbered determinateness does not mean ordering in a sequence, but rather belonging to a determinate domain of the uncommon. The number is the mediator that connects the whole of mythical actuality to the unity of a power-full world order. As manifold as the forms of the mythical doctrine of numbers may be, and as different as the ways of mythically emphasizing the distinctiveness of individual numbers (for example, three or seven) may be, certain original prefigurations for the making sacred of individual numbers can nevertheless be indicated on the basis of the particular kind of mythical spatiality and temporality: the number four becomes sacred, for example, because of the regions of the sky. Furthermore, the sacredness of the number seven goes back to the power of time, which is made evident in the phases of the moon, through a division by four of the twenty-eight-day month that presents itself on its own to intuition, as it were. In the distinctive emphasis placed mythically upon the number three, one sees, on the other hand, the originally personal relation between father, mother, and child coming through, just as the dual and trinal forms in language refer back to the relation between I, you, and he. Binding these originally powerful relations to numbers is something that remains itself utterly bound to having the character of the mythically efficacious.

Auch die Zahlen und Zahlverhältnisse sind im mythischen Dasein aus dem Grundcharakter alles dessen, was irgendwie ist, aus der Mächtigkeit her verstanden. Jede Zahl hat ihre „individuelle Physiognomie”, ihre eigene magische Kraft. Gleichzahliges gibt sich — mag es sachhaltig noch so verschiedenartig sein — gemäß dem Prinzip der Konkreszenz als ein und dasselbe Wesen: „alle Magie ist zum großen Teil Zahlen-Magie” (S. 178). Zahlenmäßige Bestimmtheit besagt nicht Einordnung in eine Reihe, sondern Zugehörigkeit zu einem bestimmten Machtbezirk des Ungemeinen. Die Zahl ist die Mittlerin, die das Ganze der mythischen Wirklichkeit in der Einheit einer macht-vollen Weltordnung verknüpft. So vielfältig sich die mythischen Zahlenlehren gestalten mögen, so verschiedenartig die mythische Auszeichnung einzelner Zahlen (der Drei, der Sieben z. B.) ist, es lassen sich dennoch gewisse ursprüngliche Vorzeichnungen für die Heiligung bestimmter Zahlen aus der Grundart der jeweiligen mythischen Räumlichkeit und Zeitlichkeit aufweisen: die Heiligung der Vierzahl z. B. aus den Himmelsgegenden. Ferner geht die Heiligung der Siebenzahl zurück auf die in den Mondphasen sich bekundende Mächtigkeit der Zeit auf dem Wege einer der Anschauung sich gleichsam von selbst darbietenden Vierteilung des achtundzwanzigtägigen Monats. In der mythischen Auszeichnung der Dreizahl dagegen blickt noch das ursprüngliche Personverhältnis von Vater, Mutter und Kind durch, wie ja auch in der Sprache Dual und Trial auf das Verhältnis des Ich, Du und Er zurückweisen — ursprünglich mächtige Bezüge, deren Zahlhaftigkeit selbst noch ganz in dem Charakter des mythisch Wirksamen verhaftet bleibt.

168

از تحليل جهان- ابژۀ [Object-world] اسطوره اي و نحوه انکشاف و متعین شدن آن آنگاه تحقيق به سوی «فعليت سوبژكتيو» و نامستوري اش در اسطوره مي گردد. كاسيرر این بحث را با نقدي بنيادي و تند از «جاندارانگاري» آغاز مي كند كه هنوز به متنوع ترین انحاء بر تحقيقات پژوهشهای قوم شناختي سيطره دارد. عالم دازاين اسطوره اي نمي تواند بسهولت براساس مفاهيم رایج از نفس تفسير گردد، چرا كه در این صورت «سابجکت» همچنان مستور مي ماند. تا بدانجا كه دازاين اسطوره اي با خود آشناست به هيچ وجه خود را تنها در نسبت با جهاني كه صرفا بر حسب اشياء فهميده مي شود تفسير نمي كند. ابژه[Object] و سوژه و نسبت بين آنها توسط دازاين اسطوره اي در افق آنچه خود را به عنوان خصيصه كلي/عام [هر] امر بالفعل آشكار مي سازد فهم مي گردد، يعني برحسب مانافا فهم مي گردد. آنچه در اينجا نشان داده شده است دقيقا [اين] است كه چگونه دازاين اسطوره اي كه در «احساس نامتعين اش از زندگي» پيوسته به همه موجودات مي ماند، «مواجهه» ای بين جهان و من را كه مختص با آن است، [به تعبیری] ريشه در نحوه خاص بودنش، يعني در «عمل» اش، دارد محقق مي سازد. حوزه بالفعل كه ابتدا كشف و در عمل تعيين حدود مي گردد، در ارجاعی خاص به خود عمل، عمل را در «امكانات» گوناگونش آشكار مي سازد. در افق قدرت جادويي، عمل شخص عملي جادويي است. «نيروي[Kraft] اوليه اي كه بواسطه آن انسان خويش را به عنوان چيزي بسنده و مستقل غالب بر و عليه چیزها قرار مي دهد نيروي خواست [Wunsch] است» (ص 194)«وفور فرم های الهي اي كه انسان براي خويش خلق می کند نه تنها براي هدايت وی در حوزه موجودات ابژكتيو و وقايع بكار مي آيد بلكه بيش از همه [به منظور هدايت او] در حوزه اراده خود وی و برآوردن آن[اراده] بکار می رود و اين حوزه را از درون روشن مي سازد» (ص 251) روند ديگر كشف «سوبژكتيويته» و طرق معاملت با آن در تحول از طبيعت-اسطوره ها  به فرهنگ-اسطوره ها انجام مي پذيرد، تا اينكه سرانجام كمابيش در بكارگيري فارغ از جادوي ابزارها،فا ارتباط بين اشياء بر حسب معناي مختص خويش به عنوان مستقل [از ارتباط با مانا یا توسط مانا] آشكار مي گردد. انسان بدين طريق خويش را از بستۀ/پیوسته چیزها بودن آزاد مي سازد و در عزلت از جهان مي گذارد تا چیزها، «بطور ابژكتيو»[Objectively] مورد مواجهه قرار گيرند.

همانطور كه سوژه خود را در اقبال/ظهور و ادبار/رویگردانی اشيائي كه صرفا در مقابل آن مي ايستند نمي يابد، ارتباط منقسم من- تو يا هر صورت اينچنينی از اجتماع [من های منقسم] نیز بطور اوليه براي مكشوف ساختن سوبژكتيويته سازنده نيست. توتم گرايي، كه بطور نابجا به عنوان ريشه يابي پديدار دازاين اسطوره اي طرح مي گردد، نمي تواند بطور جامعه شناختي توضيح داده شود.فا در عوض تمام تقسيمات اجتماعي و فردي كه با آنها ارائه شده است، همچون خود توتم گرايي، نيازمند «ريشه يابي» ای پرداخته از درون نحوه اصيلِ بودن دازاين اسطوره اي و بازنمايی-مانايي كه بر دازاين اسطوره اي مستولي است مي باشد. مسئله مربوط به توتم گرايي در اين واقعيت قرار دارد كه انسان نه تنها بدين گونه در ارتباطی ناگسستني و ويژه با جانداران يا گياهان قرار دارد، بل اينكه هر گروه خاص جاندار توتمي خاص خودش را داراست. كشاورزان، شبانان، صيادان هر كدام خود را در بستگی با گياهان و حيوانات به نحوي كه مختص به هر كدام است و خود را بي واسطه به عنوان پيوندی جادويي آشكار مي سازد مي يابند. اما در عين حال اين بستگی، در باز-تابی، براي حوزه هاي مربوطه [دیگر] زندگي بشر[ مثل فرهنگ نیز] ممكن مي سازد تا بدين گونه [یعنی به نحو اسطوره ای و تحت نور بازتافته توتم]جلوه کنند. توتم گرايي معلول انواع خاصي از گياهان و حيوانات نيست بلكه ناشي از روابط اوليه دازاينِ انسان نسبت به عالم اش مي باشد.

تنها هنگامي كه چیزها در بازنمايي-مانايي مبتني مي گردند آنگاه  درک کردن اینكه چگونه خود- آگاهي  شكل می گیرد و چگونه «مفهوم» نفس به تفضيل در می آید ممكن مي گردد. آنچه بعدا بطور مفهومي به عنوان بدن و نفس، يا زندگي و مرگ متمايز مي گردد در واقع هميشه نيز براي دازاين اسطوره اي از پيش بالفعل است ليكن در مود/جهت[Modus]  قدرت جادويی، که بر اساس آن آنچه مرده است نيز هست، و نيرويي از نفسْ که خودش را مي شناساند حتي هنگامي كه انسان ملاقات شده جسما مورد مواجهه نيست. تنها در وحدت اثر جادويي، نيروهاي نفس فردي يا «نفوس» فردي [یعنی کثرت نفوس در یک شخص واحد طی مراحل زندگی] مي توانند به عنوان جدا از هم و در كنار هم آشكار گردند.فا براين اساس «توسعه» دازاين فردي همچنین بين سوژه هاي مختلف، که بين آنها انتقال هاي معين رخ مي دهد، توزيع مي گردد.فا در مورد عذاب قرارگرفتنش توسط قدرت هاي جادويي، نفس«خود»ِ دازاين اسطوره اي به منزله يك قدرت «بيگانه» برفراز آن و مقابل آن قيام مي كند.فا حتي جايي كه بازنمايي تصور ارواح محافظ بيدار شده است، خود[self]ِ يك شخص هنوز يك قدرت است، گویی كه منِ منفرد را قيموميت مي كند. ابتدا فقط در سطوح بالاتر است که دائمون/همزاد جادويي دايمونیون/دیو و جن مي گردد، به طوری كه در پایان دازاين‌ْفا متعين شده توسط قدرتيِ بيگانه نیست بلكه از آنچيزي متعین می گردد كه براي آن بطور آزادانه از خودش و براي خودش به عنوان يك سوژه اخلاقي قادر است.

From the analysis of the mythical Object-world and its way of being discovered and determined, the inquiry then turns toward “subjective actuality” and its unveiling in myth. Cassirer begins this discussion with a fundamental and biting critique of “animism,” which still dominates in the most diverse ways the investigations of ethnological research. The world of mythical Dasein cannot simply be interpreted on the basis of the prevailing conceptions of the soul; for then the “subject” as such still remains veiled. To the extent that mythical Dasein is familiar with itself at all, it does not interpret itself solely in relation to a world that is grasped purely in terms of things. Object [Objekt] and subject and the relation between them is understood by mythical Dasein within the horizon of what makes itself evident as the the general character of the actual, that is, it is understood in terms of mana. What has to be shown here is precisely how mythical Dasein, which in its “indeterminate life-feeling” remains bound to all beings, enacts a “confrontation” between world and I that is proper to it, rooted in its own specific way of being, i.e., in its “doing.” The sphere of the actual that is primarily discovered and delimited in doing, in a peculiar reflecting back upon doing itself, makes doing visible in its different “capabilities.” Within the horizon of magical power one’s own doing is a magical act. “The first force [Kraft] by means of which the human places himself as something proper and independent over and against things is the force of wish [Wunsch]” (p. 194) [Symbolic Forms, p. 157]. “The abundance of divine forms that the human creates for himself not only serves to guide it through the sphere of objective being and events but rather above all through the sphere of its own will and accomplishment and illuminates this sphere from within” (p. 251) [Symbolic Forms, p. 203]. The further process of the unveiling of “subjectivity” and its ways of comportment is carried out in the transition from nature-myths to culture-myths, until finally, in the more or less magic-free manipulation of tools, the Being-connected between things becomes manifest on its own terms as independent. The human thereby frees itself from being magically bound to things and in a retreat from the world lets that world be encountered “Objectively.”

Just as the subject does not discover itself in the emergence and return of things that stand purely over and against it, neither is it the case that a divided I-You relationship, or any such form of community, is primarily constitutive for the unveiling of subjectivity. Totemism, which is improperly posited as the grounding phenomenon of mythical Dasein, cannot be explained sociologically. Instead, all social divisions and the individuals that are given along with them, require, like totemism itself, a “grounding” developed from out of the original way of Being of mythical Dasein and the mana-representation that dominates it. The proper problem of totemism lies in the fact that not only the human as such stands in a certain inextricable relation to the animal or the plant, but that each particular group has its own particular totemic animal. Farmers, herdsmen, and hunters each discover themselves in reference to plants and animals in a way that is peculiar to each and that makes itself evident immediately as a magical affiliation. At the same time, however, this reference makes it possible, in a reflecting back, for the pertinent human life spheres to become explicit as such. Totemism is not caused by particular kinds of plants and animals but rather emerges from out of the elementary Dasein-relations of the human to its world.

Only when things are grounded in the mana-representation does it then also become possible to conceive how individual self-consciousness takes shape and how the “concept” of the soul comes to be articulated. What is later conceptually distinguished as body and soul, or life and death, is indeed also always already actual for mythical Dasein but in the mode of magical power, according to which what is dead also is, and a force of the soul makes itself known even when the human met with is not encountered bodily. Only in the unity of magical efficacy can the individual forces of the soul or the individual “souls” appear as split apart and dwell along side one another. Correspondingly the “development” of individual Dasein is also distributed among different subjects, between which determinate transitions take place. In its being threatened by magical powers, mythical Dasein’s “own” soul stands as an “alien” power over and against it. Even where the representation of protective spirits is awakened, one’s own self is still a power, as it were, which protectively takes up the individual I. Only first at higher levels does the magical daemon become daimonion and genius, in such a way that Dasein in the end comes to determine itself not as an alien power but rather from out of that for which it is freely capable, from itself and for itself as an ethical subject.

Von der Analyse der mythischen Objektwelt, der Art ihrer Entdeckung und Bestimmung wendet sich dieselbe Fragestellung der „subjektiven Wirklichkeit” und ihrer Enthüllung im Mythos zu. C. beginnt diese Erörterungen mit einer grundsätzlichen und treffenden Kritik des „Animismus”, der immer noch in den verschiedensten Spielarten die Fragestellungen der ethnologischen Forschung beherrscht. Die Welt des mythischen Daseins läßt sich nicht einfach aus den jeweils herrschenden Seelenvorstellungen deuten; denn zunächst bleibt das „Subjekt” als solches gerade verhüllt. Sofern nun aber das mythische Dasein sich selbst überhaupt bekannt ist, wird es dabei wiederum auch nicht aus einer rein dinglich aufgefaßten Welt her gedeutet. Objekt und Subjekt und das Verhältnis beider versteht das mythische Dasein im Horizont dessen, was sich überhaupt als Charakter des Wirklichen bekundet, vom mana her. Und es gilt nun gerade zu zeigen, wie das mythische Dasein, das in seinem „unbestimmten Lebensgefühl” allem Seienden verhaftet bleibt, eine eigene, in seiner spezifischen Seinsart, d. h. seinem „Tun” verwurzelte „Auseinandersetzung” zwischen Welt und Ich vollzieht. Der primär im Tun entdeckte und umgrenzte Kreis des Wirklichen macht in einer eigentümlichen Rückstrahlung auf das Tun selbst dieses in seinen verschiedenen „Vermögen” mit offenbar. Im Horizont der magischen Mächtigkeit ist auch das eigene Tun ein magisches Wirken. „Die erste Kraft, mit der der Mensch sich als ein Eigenes und Selbständiges den Dingen gegenüberstellt, ist die Kraft des Wunsches” (S. 194). „Die Fülle der Göttergebilde, die er sich schafft, leitet ihn nicht nur durch den Kreis des gegenständlichen Seins und Geschehens, sondern vor allem durch den Kreis seines eigenen Wollens und Vollbringens hindurch und erhellt ihm diesen Kreis von innen her” (S. 251). Der weitere Prozeß der Enthüllung der „Subjektivität” und ihrer Verhaltungen vollzieht sich im Übergang von den Naturmythen zu den Kulturmythen, bis schließlich in der mehr oder minder magiefreien Handhabung des Werkzeugs der Seinszusammenhang der Dinge von sich aus als eigenständiger offenbar wird, indem der Mensch sich selbst aus der magischen Verhaftung an die Dinge befreit und im Zurücktreten von der Welt sie gerade „objektiv” sich begegnen läßt.

So wenig mithin das Subjekt sich findet im Ausgang und Rückgang von puren gegenüberstehenden Dingen, so wenig ist für die Enthüllung der Subjektivität ein gegliedertes Ich-Du-Verhältnis noch irgendwelche Gesellschaftsform primär konstitutiv. Der Totemismus, der zu Unrecht als Grundphänomen des mythischen Daseins angesetzt wird, läßt sich nicht soziologisch erklären. Vielmehr bedarf alle soziale Gliederung und die in ihr mitgegebene individuale ebenso wie der Totemismus selbst einer „Begründung” aus der ursprünglichen Seinsart des mythischen Daseins und der in ihm herrschenden Mana-Vorstellung. Das eigentliche Problem des Totemismus liegt darin, daß nicht nur überhaupt Mensch und Tier bzw. Pflanze in gewissen Verflechtungen stehen, sondern daß jede besondere Gruppen ihr besonderes Totemtier besitzen. Ackerbauer, Hirt und Jäger finden sich in einer je eigenen Angewiesenheit auf Pflanzen und Tiere, was sich unmittelbar als magische Verwandtschaft bekundet, zugleich aber ermöglicht, in der Rückstrahlung die betreffenden menschlichen Lebenskreise als solche ausdrücklich werden zu lassen. Der Totemismus ist nicht durch bestimmte Pflanzen- und Tierarten verursacht, sondern entspringt aus elementaren Daseinsbezügen des Menschen zu seiner Welt.

Nur bei Zugrundelegung der Mana-Vorstellung läßt sich dann auch begreifen, wie das individuelle Selbstbewußtsein sich ausbildet und der „Begriff” der Seele sich artikuliert. Was späterhin begrifflich als Körper und Seele, Leben und Tod unterschieden wird, das ist zwar für das mythische Dasein immer auch schon wirklich, aber im Modus der magischen Mächtigkeit, gemäß der auch der Tote ist und eine seelische Kraft sich bekundet, wenn auch der betr. Mensch nicht leibhaftig begegnet. Gerade in der Einheit der magischen Wirksamkeit können die einzelnen Seelenkräfte bzw. „Seelen” gespalten auftreten und nebeneinanderwohnen. Entsprechend wird auch die „Entwicklung” des einzelnen Daseins auf verschiedene Subjekte verteilt, zwischen denen bestimmte Übergänge stattfinden. Dem mythischen Dasein steht innerhalb seiner Bedrängtheit durch die magischen Mächte auch die „eigene” Seele als eine „fremde” Macht gegenüber. Auch da, wo die Vorstellung von Schutzgeistern wach wird, ist das eigene Selbst gleichsam noch eine Macht, die sich des einzelnen Ich annimmt. Erst auf höheren Stufen wird der magische Dämon zum Daimonion und Genius, so daß sich am Ende das Dasein nicht von einer fremden Macht her bestimmt, sondern aus dem, was es frei von sich her für sich selbst als sittliches Subjekt vermag.

169

اگر قدرت و غير عمومي بودن الوهيت ابتدائا و سراسر بر دازاين اسطوره اي احاطه دارد، لذا معاملت با فعليت نمي تواند شهودي صرف باشد بلكه بیشتر همچون يك فعليت بخشي است كه صورت آداب و آيين مي گيرد.فا هر روايت اسطوره اي هميشه فقط يك گزارشي ثانوی/مشتق شده از تعاملات قدسي است. در اين تعاملات قدسي، برخلاف [آداب و آیین ها و روایات] دازاين اسطوره اي خود را بي واسطه حاضر/ظاهر مي كند. [در مسیر تحولات دازاین اسطوره ای] هر چه آيين زودتر شكل بگيرد، قرباني كردن موقعيت محوري تري بخود مي گيرد، قرباني کردن در واقع صدقه/بلاگردان است، اما در عين حال باز هم عملي است كه توسط يك شخص اقدام می گیرد كه راهي براي يك رهايي خاص از قدرت استثنایي نيروهاي جادويي فراهم مي سازد. به هر روی، در اينجا قدرت آزاد دازاين برملا مي گردد و در عين حال شكاف بين عرصه های بشري و الوهي را [هویدا مي سازد] چنانكه در يك سطح بالاتري [در طی تحولات دازاین اسطوره ای اين شكاف] يك تفوق مجددي را طلب مي كند.

در اين طريق، اسطوره به عنوان يك قدرت صورتبخشِ خودمختارِ متحد آشكار مي گردد. شكل های اسطوره اي ديالیکتيك دروني ای را به نمايش مي گذارند که در آن صورت هاي قبل بسط مي يابند و متحول مي گردند اما اصلا مردود نمي شوند. «روند» اسطوره اي خود را در خود دازاين بدون بازتاب/رفلکشن محقق مي سازد. هنگامي كه اين روند امكاناتش را صرف نمود، خودش در مقابل تفوق خويش قيام مي كند. كاسيرر مي خواهد اين ديالیکتيك در مواضع گوناگون را كه اسطوره نسبت به جهان-تصویرِ خويش عهده دار مي گردد نشان دهد. (ص 290)

اين ارزيابي مختصر مجبور است صرفنظر نماید حتي از يك بحث كوتاه درباره ماده تاريخي غني قوم شناختي و مذهبي اي كه تفسير كاسيرر از اسطوره را بنا مي كند و آنچه او در تحليل هاي منفرد با استعداد يكتاي خويش براي معرفي زيركانه و شايسته در کار می کند. كتابخانه واربورگ در هامبورگ با مهیا نمودن مجموعه هاي نادر و گرانبهايش براي نويسنده، بعلاوه و مخصوصا استفاده از تمام امكاناتش در این كار کمک استثنايي فراهم كرد( پيش گفتار، صفحه. xiii). در ميان تحليلات پديدار اسطوره اي، آنهايي كه به فنكسيون ابزار در آشكار ساختن جهان- ابژه[Object-world] مي پردازند و آنهايي كه به قرباني مي پردازند بطور خاص حائز توجه اند.

خط مشي ما به فلسفه اسطوره كه در اينجا مطرح گرديد بايد سه هدف را دنبال نمايد. اولا بايد پرسيده شود كه: اين تفسير به چه چيزي براي ابتنا/توجیه و هدايت علوم تحصلي از دازاين اسطوره اي (قوم شناسي و تاريخ دين) دست مي يابد؟ پس وارسي مباني و اصول روش شناختي اي كه تحليل فلسفي از ماهيت اسطوره را پشتيباني مي نمايد ضروري مي گردد. و سرانجام پرسش اساسي درباره كاركرد سازنده اسطوره در دازاين بشري و [این]همه ی موجودات بماهو مطرح مي گردد. فا

در ارتباط با پرسش اول، كار كاسيرر خود را [به عنوان] موفقيتي مثمر ثمر به اثبات مي رساند. اين اثر مسئله پژوهش تحصلي در حوزه اسطوره را در طرق گوناگوني بواسطه مبرهن نمودن اينكه اسطوره هرگز نمي تواند توسط رجوع به حوزه هاي معين اي از ابژه ها[Objects] در جهان اسطوره اي «تعبير» گردد به سطح اساسا بالاتري ارتقا مي دهد. نقدي كه بدين طريق عليه تلاش هاي طبيعت انگارانه، توتم انگارانه، جاندار انگاري و جامعه شناسانه در تعبير [اسطوره] معطوف است سراسر صريح و ويرانگر است. اين نقد به سهم خويش ابتنا دارد در تعيين مقدماتي اسطوره به عنوان يك فرم كاركردي روح [Funktionsform] ، كه قوانين خودش را داراست. اگر اين مفهوم از اسطوره بتواند بر تحقيق تجربي غالب گردد، آنگاه راهنمايي مطمئن بدست آمده است هم براي اطلاق و تفسير اوليه مواد مكشوفه جديد هم براي بسط و كاوش نتايج از پيش حاصل شده [در اسطوره شناسی تجربی].

ولي اگر اين تفسير از اسطوره فقط در نسبت با آنچه به منزله راهنمايي در علوم تحصلي بدست مي آورد ارزيابي نگردد بلكه در نسبت با محتواي فلسفي خويش نيز ارزيابي گردد، پرسش هاي ذيل ظاهر مي گردند: آيا تعيين پيشيني اسطوره به عنوان يك فرم كاركردي[Funktionsform] از آگاهي خلاق به كفايت بر شروط اش مبتني است؟ بنيادهاي چنين ابتناي مسلما اجتناب ناپذيري كجا يافت مي گردد؟ آيا بنياد ها خودشان بكفايت ایمن/مطمئن و پرداخته اند؟ تأسيس از پيش معين كاسيرر از اسطوره به عنوان يك نيروي خلاق روح [bildender Kraft] («فرم سمبليك») ذاتا توسل به «انقلاب كپرنيكي» كانت است، براساس اينكه هر «فعلیتي» به عنوان يك تشکل آگاهي ی آفريننده است.

If the power and uncommonness of the divine primarily and thoroughly dominates mythical Dasein, then the basic comportment to actuality can never be a mere intuition but is rather in like manner an actualizing that takes on the form of cult and rite. All mythical narration is always only a derivative report of sacred dealings. In these sacred dealings, in contrast, mythical Dasein presents itself immediately. The earlier the cult takes shape, the more sacrifice assumes a central position. Sacrifice is indeed a renunciation, but at the same time it is still a dealing that is enacted by oneself which prepares the way for a certain release from the exclusive power of magical forces. Therein, however, the free power of Dasein is exposed and at the same time the cleft between the human and the divine widens, so as to demand at a higher level a renewed overcoming.

In this way, myth becomes visible as a unified autonomous formative power. Mythic shapes display an inner dialectic in which earlier forms are expanded and transformed but not simply rejected. The mythical “process” carries itself out in Dasein itself without reflection. When this process has run through its possibilities, it itself comes up against its own overcoming. Cassirer seeks to show this dialectic in the different positions that myth assumes toward its own world-image (p. 290) [Symbolic Forms, p. 235].

This brief account has to forego even a slight treatment of the rich ethnological and religious historical material that grounds Cassirer’s interpretation of myth and that he works into the individual analyses with his unique talent for perspicacious and apt presentation. In making available to the author its extensive and rare collections, as well as and especially the use of its entire facilities, the Warburg library in Hamburg provided exceptional assistance in the work (Foreword, p. xiii) [Symbolic Forms, p. xviii]. Among the analyses of mythical phenomena, especially noteworthy are those dealing with the function of the tool in the unveiling of Object-world, and those dealing with sacrifice (p. 273ff.) [Symbolic Forms, p. 221ff.].

Our approach to the philosophy of myth outlined here must pursue three points. First, it must be asked: What does this interpretation achieve for the grounding and guiding of the positive sciences of mythical Dasein (ethnology and the history of religion)? Then it becomes necessary to examine the foundations and methodological principles that support the philosophical analysis of the essence of myth. And finally, the basic question arises concerning the constitutive function of myth in human Dasein and in the all of beings as such.

With regard to the first question, Cassirer’s work proves itself to be a fruitful success. It brings the problematic of the positive research into myth to a fundamentally higher level by carrying out in a variety of ways the demonstration that myth can never be “explained” by having recourse to determinate spheres of Objects within the mythical world. The critique that is directed in this way against the naturalistic, totemistic, animistic, and sociological attempts at explanation is thoroughly unambiguous and devastating. This critique, for its part, is grounded in the anticipatory determination of myth as one functional form [Funktionsform] of spirit, having its own laws. If this conception of myth can prevail in empirical research, then secure guidance has been gained both for the initial appropriation and interpretation of newly discovered material as well as for the elaboration and exploration of already established results.

Yet if this interpretation of myth is to be judged not only with regard to what it achieves as a guide in the positive sciences but also with regard to its own philosophical content, then the following questions arise: is the predetermination of myth as a functional form of creative consciousness adequately grounded on its own terms? Where are the foundations for such an admittedly unavoidable grounding to be found? Are the foundations themselves sufficiently secured and elaborated? Cassirer’s grounding of his guiding predetermination of myth as a creative force [bildender Kraft] of spirit (“symbolic form”) is essentially an appeal to Kant’s “Copernican revolution,” according to which all “actuality” is to be considered as a formation of productive consciousness.

Wenn die Mächtigkeit und Ungemeinheit des Göttlichen das mythische Dasein primär und durchgängig beherrscht, dann kann das Grundverhalten zur Wirklichkeit nie ein bloßes Anschauen sein, sondern gleichermaßen ein Wirken, das sich als Kultus und Ritus ausbildet. Alle mythische Erzählung ist immer nur nachträglicher Bericht der heiligen Handlungen. In diesen dagegen stellt sich das mythische Dasein unmittelbar dar. Je früher sich der Kult ausbildet, um so mehr tritt das Opfer in den Mittelpunkt. Das Opfer ist zwar ein Verzicht, aber doch zugleich eine selbstvollzogene Handlung, in der sich eine gewisse Entbindung von der ausschließlichen Macht der magischen Kräfte vorbereitet. Darin enthüllt sich aber die freie Macht des Daseins und zugleich weitet sich die Kluft zwischen Mensch und Gott, um auf höherer Stufe eine erneute Überwindung zu fordern.

So wird der Mythos als eine einheitliche eigengesetzliche Kraft des Bildens sichtbar. Das mythische Gestalten zeigt eine innere Dialektik, in der frühere Formen weiter- und umgebildet, aber nicht einfach abgestoßen werden. Der mythische „Prozeß” vollzieht sich am Dasein selbst ohne Reflexion. Wenn er seine Möglichkeiten durchlaufen hat, reift er selbst seiner eigenen Überwindung entgegen. C. sucht diese Dialektik an den verschiedenen Stellungen zu zeigen, die der Mythos zu seiner eigenen Bildwelt einnimmt (S. 290 ff.).

Der vorstehende knappe Bericht mußte darauf verzichten, auf das reiche ethnologische und religionsgeschichtliche Material auch nur hinzuweisen, das C. seiner Interpretation des Mythos zugrundelegt und mit der ihm eigenen durchsichtigen und gewandten Darstellungsgabe in die einzelnen Analysen einfügt. Hierbei bot dem Verf. die Bibliothek Warburg in Hamburg sowohl mit ihren reichen und seltenen Beständen, als auch besonders in ihrer ganzen Anlage eine ungewöhnliche Hilfe (Vorw. S. XIII f.). Von den Analysen mythischer Phänomene seien besonders genannt die der Funktion des Werkzeugs in der Enthüllung der Objektwelt (S. 261 ff.) und die des Opfers (S. 273 ff.). –

Die Stellungnahme zu der gekennzeichneten Philosophie des Mythos muß nach drei Hinsichten erfolgen. Einmal ist zu fragen: Was leistet diese Interpretation für die Grundlegung und Leitung der positiven Wissenschaften vom mythischen Dasein (Ethnologie und Religionshistorie)? Sodann bedarf es der Prüfung der Fundamente und methodischen Prinzipien, auf denen die philosophische Wesensanalyse des Mythos ihrerseits ruht. Und schließlich erhebt sich die grundsätzliche Frage nach der konstitutiven Funktion des Mythos im menschlichen Dasein und im All des Seienden überhaupt.

In der Richtung der ersten Frage erweist sich C.s Werk als eine wertvolle Leistung. Es bringt die Problematik der positiven Mythenforschung auf eine grundsätzlich höhere Stufe durch den vielfältig ausgeführten Nachweis, daß der Mythos sich nie durch den Rückgang auf bestimmte Objektkreise innerhalb der mythischen Welt „erklären” läßt. Die so gerichtete Kritik der naturalistischen, totemistischen, animistischen und soziologischen Erklärungsversuche ist überall eindeutig und durchschlagend. Sie gründet sich ihrerseits auf die vorgreifende Bestimmung des Mythos als einer eigengesetzlichen Funktionsform des Geistes. Wenn sich diese Auffassung des Mythos in der empirischen Forschung durchsetzt, dann ist sowohl für die erste Aufnahme und Auslegung neuentdeckter Tatbestände, als auch für die verarbeitende Durchdringung der bisherigen Ergebnisse ein sicherer Leitfaden gewonnen.

Soll nun aber die vorliegende Interpretation des Mythos nicht nur mit Rücksicht auf diese Leitfadenfunktion in den positiven Wissenschaften, sondern ihrem eigenen philosophischen Gehalt nach beurteilt werden, dann erheben sich folgende Fragen: ist die Vorbestimmung des Mythos als Funktionsform des bildenden Bewußtseins ihrerseits zureichend begründet, wo liegen die Fundamente einer solchen freilich unumgänglichen Begründung, sind diese Fundamente selbst genügend gesichert und ausgearbeitet? C.s Begründung seiner leitenden Vorbestimmung des Mythos als bildender Kraft des Geistes („symbolische Form”) ist wesentlich eine Berufung auf Kants „Kopernikanische Drehung”, wonach alle „Wirklichkeit” als Gebilde des gestaltenden Bewußtseins gelten soll.